Imprudent
[ɪmˈpruːdnt]Adjective
not wise or sensible
بیاحتیاط، ناپروا، بیفکر
Synonyms
unwise, foolish, rash, irresponsible, reckless, careless, ill-advised, foolhardy, indiscreet, unthinking, ill-judged, ill-considered, inconsiderate, heedless, injudicious, incautious, improvident, impolitic, overhasty, temerarious
Antonyms
responsible, careful, wise, politic, cautious, discreet, prudent, considerate, provident, judicious
Examples
It is imprudent to go.
رفتن بیاحتیاطی است.
The imprudent mountain climber fell down.
کوهنورد بیاحتیاط سقوط کرد.
It would be imprudent to invest all your money in one company.
بیاحتیاطی است که تمام پول خود را در یک شرکت سرمایهگذاری کنید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.