دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هفتم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Resent

  [rɪˈzent]

Verb

feel injured and angered at (something) OR to feel bitter or angry about something, especially because you feel it is unfair

از چیزی احساس آزردگی‌ خاطر یا عصبانیت‌ کردن، رنجیدن، بد آمدن، خوش نداشتن، دلخور شدن یا بودن، آزرده شدن

Synonyms

be bitter about, dislike, object to, grudge, begrudge, take exception to, be offended by, be angry about, take offence at, take umbrage at, harbour a grudge against, be pissed (off) about, take as an insult, bear a grudge about, be in a huff about, take amiss to, have hard feelings about

Antonyms

like, accept, welcome, approve, be content with, be pleased with, feel flattered by

Examples

Bertha resented the way her boyfriend treated her.

«برتا» از نحوه ی رفتار دوست‌ پسرش رنجیده شد.

The earthquake victim resented the poor emergency care.

قربانی‌ زلزله‌ از مراقبت های اضطراری ضعیف‌ آزرده خاطر شد.

Columbus resented the fact that his crew wanted to turn back.

«کریستف‌ کلمب‌» از این‌ حقیقت‌ که‌ خدمه‌اش می‌خواستند برگردند، تنفر داشت‌.

He resents you because you are frank

چون رک‌گو هستی با تو بد است.

I resent what you said about my sister.

از آنچه که درباره‌ی خواهرم گفتی دلخور شدم.

Homa resents having to live with her mother-in-law.

هما خوش ندارد که با مادر شوهرش زندگی کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>