دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Rue

  [ruː]

Verb

to feel bad about something that happened or something that you did because it had bad results

افسوس خوردن، نادم بودن، پشیمان بودن، تاسف خوردن

Synonyms

regret, mourn, grieve, lament, deplore, bemoan, repent, be sorry for, weep over, sorrow for, bewail, kick yourself for, reproach yourself for

Examples

You'll live to rue it!

روزی خواهد آمد که افسوس آن را بخوری!

I rue the day I ever met her!

لعنت بر آن روزی که او را ملاقات کردم!

He rued the day they had bought such a large house.

از روزی که خانه ای به این بزرگی خریده بودند ناراحت بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>