دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Paramount

  [ˈpærəmaʊnt]

Adjective

more important than anything else

مهمترین، مهندین

having the highest position or the greatest power

ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر - ، فرازین

Synonyms

outstanding, predominant, preeminent, ascendant, capital, cardinal, chief, commanding, controlling, crowning, dominant, eminent, first, foremost, headmost, leading, main, overbearing

Antonyms

inferior, unimportant, last, least, less, lesser, lowest, minor, secondary, smallest, trivial

Examples

The paramount problem of our age

مهمترین مسئله‌ی عصرما

Time is of paramount importance.

زمان بالاترین درجه‌ی اهمیت را دارد.

The need of this village for water is paramount.

نیاز این دهکده به آب ارجح است.

The paramount patriarch of that group

ریش سفید ارشد آن گروه

The paramount sheikh in that remote desert

عالی مقام‌ترین شیخ در آن صحرای دور افتاده

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>