Pinnacle
[ˈpɪnəkl]Noun
the most important or successful part of something
اوج، ذروه
a small pointed stone decoration built on the roof of a building
(معماری گوتیک) برجستگی کوچک یا برجک روی پشتبند یا شمع (برای زیبایی و افزودن به وزن ساخته میشد)، قبهی پشتبند
a high pointed piece of rock, especially at the top of a mountain
(کوه) قلهی نوک تیز، کوهسر، چکاد
Synonyms
summit, top, height, peak, eminence, height, crown, crest, meridian, zenith, apex, apogee, acme, vertex
Examples
Men who have reached the pinnacle of fame.
مردانی که به اوج شهرت رسیدهاند.
He had reached the pinnacle of his military career.
او به اوج دوران نظامی خود رسیده بود.
He spent more than twenty years at the pinnacle of his profession.
او بیش از بیست سال را در اوج حرفه خود گذراند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما