دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Pinnacle

  [ˈpɪnəkl]

Noun

the most important or successful part of something

اوج، ذروه

a small pointed stone decoration built on the roof of a building

(معماری گوتیک) برجستگی کوچک یا برجک روی پشتبند یا شمع (برای زیبایی و افزودن به وزن ساخته می‌شد)، قبه‌ی پشتبند

a high pointed piece of rock, especially at the top of a mountain

(کوه) قله‌ی نوک تیز، کوه‌سر، چکاد

Synonyms

summit, top, height, peak, eminence, height, crown, crest, meridian, zenith, apex, apogee, acme, vertex

Examples

Men who have reached the pinnacle of fame.

مردانی که به اوج شهرت رسیده‌اند.

He had reached the pinnacle of his military career.

او به اوج دوران نظامی خود رسیده بود.

He spent more than twenty years at the pinnacle of his profession.

او بیش از بیست سال را در اوج حرفه خود گذراند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>