دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Array

  [əˈreɪ]

Noun

a group or collection of things or people, often one that is large or impressive

آرایش، آرایه، نمایش پرجلوه (اشخاص یا اشیا)، صف آراسته (سربازان)، آرایش نظامی

Synonyms

arrangement, show, order, supply, display, collection, exhibition, line-up, mixture, parade, formation, presentation, spectacle, marshalling, muster, disposition, clothing, dress, clothes, threads, garments, apparel, attire, garb, finery, regalia, raiment, schmutter

Examples

An impressive array of world leaders

گردهمایی چشمگیری از رهبران جهان

An endless array of new responsibilities

یک سلسله‌ی بی‌پایان از مسئولیت‌های جدید

The soldiers were all in battle array.

سربازان به آرایش جنگی درآمده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>