دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Prodigy

  [ˈprɑːdədʒi]

Noun

a young person whose intelligence or skill is unusually good for their age

اعجوبه، نابغه، چمراس، فرهمند، هرچیز معجزه آسا یا شگفت انگیز

Synonyms

genius, talent, wizard, mastermind, whizz, whizz kid, wunderkind, brainbox, child genius, wonder child

Examples

A child prodigy

کودک نابغه

He was known as a worker of prodigies.

شهرت یافته بود که او کارهای اعجاز انگیز می‌کند.

Mozart was an infant prodigy, composing music at the age of four.

موتزارت یک نوزاد اعجوبه بود که در سن چهار سالگی آهنگ می ساخت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>