Prodigy
[ˈprɑːdədʒi]Noun
a young person whose intelligence or skill is unusually good for their age
اعجوبه، نابغه، چمراس، فرهمند، هرچیز معجزه آسا یا شگفت انگیز
Synonyms
genius, talent, wizard, mastermind, whizz, whizz kid, wunderkind, brainbox, child genius, wonder child
Examples
A child prodigy
کودک نابغه
He was known as a worker of prodigies.
شهرت یافته بود که او کارهای اعجاز انگیز میکند.
Mozart was an infant prodigy, composing music at the age of four.
موتزارت یک نوزاد اعجوبه بود که در سن چهار سالگی آهنگ می ساخت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.