Bereft
[bɪˈreft]Adjective
completely without something; having lost something
محروم از، فاقدِ. . .، نداشتن چیزی، بدونِ
(of a person) sad and lonely because you have lost something
مأیوس، ناامید، غریب، ناتوان، عاجز
Synonyms
abandoned, derelict, deserted, desolate, forlorn, forsaken, lorn
Examples
Bereft of his company
محروم از مصاحبت او
She was bereft of hope or happiness.
او از امید یا خوشی بی بهره بود.
He was utterly bereft when his wife died.
وقتی همسرش فوت کرد، او کاملاً مایوس بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.