دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Invective

  [ɪnˈvektɪv]

Noun

rude language and unpleasant remarks that somebody shouts when they are very angry

هتاکی، فحش، ناسزا، دشنام، هرزه‌گویی، توهین، اهانت، خوارداشت

Synonyms

abuse, censure, tirade, reproach, berating, denunciation, diatribe, vilification, tongue-lashing, billingsgate, vituperation, castigation, obloquy, contumely, philippic(s), revilement

Examples

He let out a stream of invective.

او طوفانی از توهین و دشنام سر داد.

A speech full of invective against the government

سخنرانی پر از توهین علیه دولت

The gesture infuriated him and he let out a stream of invective.

این ژست او را خشمگین کرد و طوفانی از دشنام سر داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>