دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Nadir

  [ˈneɪdɪr]

Noun

​the worst moment of a particular situation

(نجوم) سمت القدم، پاسو، حضیض، فرودینگاه، پاگاه، نهایت افت

Synonyms

bottom, depths, lowest point, rock bottom, all-time low

Antonyms

top, summit, height, peak, climax, crest, high point, pinnacle, zenith, apex, acme

Examples

That was when he reached the moral nadir of his life.

در آن هنگام بود که به فرودینگاه اخلاقی عمر خود نزول کرد.

After he lost the election, his spirits sank to their nadir.

پس از شکست در انتخابات، روحیه‌ی او به پایین‌ترین حد خود رسید.

He fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness

از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>