Omnipotent
[ɑːmˈnɪpətənt]Adjective
having total power; able to do anything
همه توان، همه کار توان، قادر متعال، قدرقدرت، قادر مطلق
Synonyms
almighty, supreme, invincible, all-powerful
Antonyms
weak, vulnerable, inferior, incapable, powerless, frail, feeble, impotent
Examples
Only God is omnipotent.
فقط خداوند قادر مطلق است.
"Doug" lived in the shadow of his seemingly omnipotent father.
"داگ" در سایه پدر به ظاهر قادر مطلق خود زندگی می کرد.
He has made himself the omnipotent leader of a poor nation.
او خود را رهبر قدر قدرت یک ملت فقیر کرده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.