دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fledgling

  [ˈfledʒlɪŋ]

Noun

​a young bird that has just learnt to fly

جوجه، نوپر، نوبال، تازه پر درآورده

a person, an organization or a system that is new and without experience

(جوان کم تجربه) نورسته، تازه کار، ناشی

Synonyms

chick, nestling, young bird, new, beginning, developing, emerging, amateur, embryonic, probationary

Examples

A fledgling actor

بازیگر تازه کار

It seems he gave the fledgling architect his head.

به نظر می رسد او به معمار نوپا اختیار تام داده است که هرکاری بکند.

It was invested in fledgling biotechnology companies.

در شرکت های نوپای بیوتکنولوژی سرمایه گذاری شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>