دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Precedent

  [ˈpresɪdənt]

Noun

an official action or decision that has happened in the past and that is seen as an example or a rule to be followed in a similar situation later

مقدم، از پیش آیند، جلو (از سایرین)

a similar action or event that happened earlier

سابقه، روال، رسم، سنت

Synonyms

instance, example, authority, standard, model, pattern, criterion, prototype, paradigm, antecedent, exemplar, previous example

Examples

To become a precedent

سابقه شدن، رسم شدن

He set the precedent of giving tips here.

او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.

There is no precedent for what you have done.

عملی که شما انجام داده‌اید بی‌سابقه است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>