دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Dissent

  [dɪˈsent]

Verb

to have or express opinions that are different from those that are officially accepted

اختلاف عقیده داشتن با، ناهم‌اندیش بودن، (عقاید و رسوم کلیسای خود را) رد کردن، از دین برگشتن

Synonyms

disagree, object, disapprove, demur, express disagreement, express objection

Antonyms

accept, agree, assent

Examples

He was tried for dissenting from the Church of England.

به خاطر روی‌گردانی از کلیسای انگلیس محاکمه شد.

Only two ministers dissented from the official view.

تنها دو وزیر با دیدگاه رسمی مخالف بودند.

He dissented from the idea that universities should get involved in politics.

او با این عقیده که دانشگاه‌ها باید در سیاست دخالت کنند مخالف بود.

There were a few dissenting voices, but the vast majority supported the plan.

چند صدای مخالف وجود داشت، اما اکثریت قریب به اتفاق از این طرح حمایت کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>