دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Foment

  [fəʊˈment]

Verb

to create trouble or violence or make it worse

(به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه‌گری کردن

Synonyms

stir up, raise, encourage, promote, excite, spur, foster, stimulate, provoke, brew, arouse, rouse, agitate, quicken, incite, instigate, whip up, goad, abet, sow the seeds of, fan the flames

Examples

To foment trouble

دردسر ایجاد کردن

He tried to foment a riot among the workers.

او کوشید در میان کارگران آشوب آفرینی کند.

The song was banned on the grounds that it might foment racial tension.

این آهنگ به این دلیل ممنوع شد که ممکن است باعث ایجاد تنش نژادی شود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>