دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Deter

  [dɪˈtɜːr]

Verb

to make somebody decide not to do something or continue doing something, especially by making them understand the difficulties and unpleasant results of their actions

(با ایجاد ترس یا تردید و غیره) بازداری کردن، جلوگیری کردن، منصرف کردن

Synonyms

discourage, inhibit, put off, frighten, intimidate, daunt, hinder, dissuade, talk out of, prevent, stop, check, curb, damp, restrain, prohibit, hinder, debar

Examples

A good dog can deter burglars.

یک سگ خوب می‌تواند جلو دزدها را بگیرد.

Punishment did not deter him from repeating his crime.

تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.

Fear of atomic retaliation deterred the communists from attacking.

ترس از تلافی با سلاح اتمی کمونیست‌ها را از حمله بازداشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>