Deter
[dɪˈtɜːr]Verb
to make somebody decide not to do something or continue doing something, especially by making them understand the difficulties and unpleasant results of their actions
(با ایجاد ترس یا تردید و غیره) بازداری کردن، جلوگیری کردن، منصرف کردن
Synonyms
discourage, inhibit, put off, frighten, intimidate, daunt, hinder, dissuade, talk out of, prevent, stop, check, curb, damp, restrain, prohibit, hinder, debar
Examples
A good dog can deter burglars.
یک سگ خوب میتواند جلو دزدها را بگیرد.
Punishment did not deter him from repeating his crime.
تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.
Fear of atomic retaliation deterred the communists from attacking.
ترس از تلافی با سلاح اتمی کمونیستها را از حمله بازداشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.