دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Vigil

  [ˈvɪdʒɪl]

Noun

​a period of time when people do not sleep, especially at night, in order to watch a sick person, say prayers, protest, etc.

(به ویژه برای دعا و غیره) شب زنده‌داری، بیدارمانی، شب‌پایی، احیا، (مذهبی) شب عزیز، شب عید، مراسم شب عید، شب احیا

Synonyms

lookout, surveillance, vigilance, watch

Examples

He told the gatekeeper to keep vigil.

او به دروازه بان گفت که شب بیدار و هوشیار باشد.

Students held a candlelit vigil against the war.

دانش آموزان در برابر جنگ شمع روشنی برگزار کردند. (= به منظور عزا داری شمع روشن کردن یا شام غریبان گرفتن)

His parents kept a round-the-clock vigil at his bedside.

پدر و مادرش شبانه روز بر بالین او بیدار بودند.

His fiancée kept a bedside vigil during his weeks in intensive care.

نامزد او در طول هفته‌هایی که در بخش مراقبت‌های ویژه بستری می‌شد، در کنار بالینش شب ها بیدار و مراقبش بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>