Vigil
[ˈvɪdʒɪl]Noun
a period of time when people do not sleep, especially at night, in order to watch a sick person, say prayers, protest, etc.
(به ویژه برای دعا و غیره) شب زندهداری، بیدارمانی، شبپایی، احیا، (مذهبی) شب عزیز، شب عید، مراسم شب عید، شب احیا
Synonyms
lookout, surveillance, vigilance, watch
Examples
He told the gatekeeper to keep vigil.
او به دروازه بان گفت که شب بیدار و هوشیار باشد.
Students held a candlelit vigil against the war.
دانش آموزان در برابر جنگ شمع روشنی برگزار کردند. (= به منظور عزا داری شمع روشن کردن یا شام غریبان گرفتن)
His parents kept a round-the-clock vigil at his bedside.
پدر و مادرش شبانه روز بر بالین او بیدار بودند.
His fiancée kept a bedside vigil during his weeks in intensive care.
نامزد او در طول هفتههایی که در بخش مراقبتهای ویژه بستری میشد، در کنار بالینش شب ها بیدار و مراقبش بود.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما