دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 2 امتیاز

Fluctuate

  [ˈflʌktʃueɪt]

Verb

to change frequently in size, amount, quality, etc., especially from one extreme to another

پس و پیش رفتن، بالا و پایین رفتن، نوسان کردن، افت و خیز کردن، موج‌وار حرکت کردن، حرکت موجی داشتن، دایما در تغییر بودن

Synonyms

change, swing, vary, alter, hesitate, alternate, waver, veer, rise and fall, go up and down, ebb and flow, seesaw, shift, undulate, oscillate, vacillate

Examples

fluctuating prices

قیمت‌های در حال نوسان

the patient's health is fluctuating.

وضع سلامتی بیمار در حال تغییر است.

My weight fluctuated wildly depending on how much I ate.

وزن من بسته به مقداری که خورده ام به شدت در نوسان است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>