دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Antiquated

  [ˈæntɪkweɪtɪd]

Adjective

(of things or ideas) old-fashioned and no longer suitable for modern conditions

سالخورده، کهن، مهجور، چیزی‌که دیگر به‌درد نمی‌خورد، قدیمی ماب، امل، از مد افتاده، مال عهد دقیانوس

Synonyms

obsolete, old, aged, ancient, antique, old-fashioned, elderly, dated, past it, out-of-date, archaic, outmoded, passé, old hat, hoary, superannuated, antediluvian, outworn, cobwebby, old as the hills, du jour

Antonyms

new, young, the new, French, current, modern, fresh, fashionable, stylish, up-to-date, state-of-the-art, modish, culty, all-singing, all-dancing

Examples

An antiquated tax system

نظام مالیاتی فرسوده و دیروزین

The clatter of the antiquated automobile

تلق‌تلق کردن اتومبیل قراضه

The antiquated heating system barely heats the larger rooms.

سیستم گرمایش قدیمی به سختی اتاق های بزرگتر را گرم می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>