Repugnant
[rɪˈpʌɡnənt]Adjective
making you feel strong dislike
مشمئز کننده، بیزارگر، آریغانگیز، نفرتانگیز، دلزن، زننده، متناقض، ضد و نقیض، متضاد، پادمند، ناهمخوان، مغایر
Synonyms
distasteful, offensive, foul, disgusting, revolting, sickening, vile, horrid, repellent, obnoxious, objectionable, nauseating, odious, hateful, loathsome, abhorrent, abominable, yucky or yukky, incompatible, opposed, hostile, adverse, contradictory, inconsistent, averse, antagonistic, inimical, antipathetic
Antonyms
attractive, pleasant, agreeable, unobjectionable, compatible
Examples
A repugnant odor
بوی بسیار زننده
Slavery was utterly repugnant to him.
برای او بردگی کاملا نفرتانگیز بود.
Actions which were repugnant to his words.
اعمالی که با حرفهای او متناقض بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.