دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Rationalize

  [ˈræʃnəlaɪz]

Verb

to find or try to find a logical reason to explain why somebody thinks, behaves, etc. in a way that is difficult to understand

منطقی کردن، عقلانی کردن، خردی کردن، به صورت منطقی بیان کردن، توجیه کردن، دلیل تراشیدن، عقلانی جلوه‌دادن

Synonyms

justify, excuse, account for, vindicate, explain away, make allowance for, make excuses for, extenuate, reason out, resolve, think through, elucidate, apply logic to, streamline, trim, slim down, make more efficient, make cuts in, make cutbacks in, reduce wastage in

Examples

He is trying to rationalize his addiction.

او می‌کوشد اعتیاد خود را توجیه کند.

An attempt to rationalize his violent behavior

تلاشی برای توجیه رفتار خشونت آمیز او

She rationalized her shoplifting by telling herself that such a big company wouldn't be hurt by it.

او با گفتن این حرف به خودش که چنین شرکت بزرگی با این کارش ضربه نمیخورد، دزدی اش را منطقی جلوه داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>