دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Stagnant

  [ˈstæɡnənt]

Adjective

water or air is not moving and therefore smells unpleasant

راکد، استاده، ایستا، ناروان

not developing, growing or changing

کساد، بی رونق، کند، ناهشیار

Synonyms

stale, still, standing, quiet, sluggish, motionless, brackish, inactive, declining, stagnating, flat, slow, depressed, sluggish, slow-moving

Antonyms

clear, fresh, pure, running, moving, flowing, unpolluted

Examples

Stagnant water

آب راکد، لشاب، خفتاب

Stagnant business

کاسبی کساد

Few fish survive in the stagnant waters of the lake.

ماهی های کمی در آب های راکد دریاچه زنده می مانند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>