دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Mount

  [maʊnt]

Noun

(abbreviation Mt) a mountain or a hill

(پیش از نام می‌آید) کوه

a horse that you ride on

سواری (بر اسب و غیره)، (هر چیزی که سوار آن بشوند) اسب، دوچرخه

Synonyms

horse, steed, backing, setting, support, stand, base, mounting, frame, fixture, foil

Examples

Mount Damavand

کوه دماوند

She saddled her mount quickly.

او به سرعت سوارش را زین کرد.

We have too many officer's mounts and not enough draft animals.

ما بیش از نیاز، اسب سواری برای افسران داریم ولی چارپای باربر کم داریم.

Mount

  [maʊnt]

Verb

to organize and begin something

تدارک دیدن، مهیا کردن، اقدام کردن (عملیات نظامی یا اکتشاف علمی و غیره)

to increase gradually

زیاد شدن، افزوده شدن، فزون شدن

to get on a bicycle, horse, etc. in order to ride it

سوارشدن (به ویژه بر پشت اسب یا روی دوچرخه و غیره)

to go up something, or up on to something that is raised

(معمولا با: up) بالا رفتن، صعود کردن

to fix something into position on something, so that you can use it, look at it or study it

(با: on) سوار کردن بر، قرار دادن (بر فراز چیزی)، جواهر را بر انگشتر (و غیره) سوار کردن، نمونه را روی شیشه قرار دادن (برای دیدن با میکرسکوپ)، اسکلت یا جسد جانور را برای نمایشگاه آماده کردن، عکس و غیره را روی مقوا سوار کردن (و قاب کردن)، تمبر پستی را در آلبوم چسباندن، نصب کردن، کارگذاشتن، تعبیه کردن

to get onto the back of a female animal in order to have sex

(حیوان نر - برای جفت گیری) سوار (حیوان ماده) شدن

Synonyms

get (up) on, jump on, straddle, climb onto, climb up on, hop on to, bestride, get on the back of, get astride, step aboard, clamber up on, accumulate, increase, collect, gather, build up, pile up, amass, cumulate, build, grow, swell, intensify, escalate, multiply

Antonyms

get off, jump off, dismount, climb off, climb down from, get down from, reduce, fall, contract, lower, decline, shrink, diminish, decrease, dwindle, lessen, wane

Examples

Congressman Gingrich mounted the platform to make his speech.

«گینگریچ‌» نماینده ی کنگره برای ایراد سخنرانی‌ از سکو بالا رفت‌.

The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity.

نگهبان از برج بالا رفت‌ تا ببیند آیا کسی‌ در آن حوالی‌ هست‌ یا نه‌.

My sister couldn't mount the horse so they gave her a pony instead.

خواهرم نتوانست‌ سوار اسب‌ شود، از اینرو به‌ او یک‌ کره اسب‌ دادند.

This ram has mounted all our ewes.

این قوچ پشت همه‌ی میش های ما رفته است.

To mount a statue on a pedestal

مجسمه را بر پایه‌ی خود سوار کردن

We mounted his photograph on black velvet.

عکس او را روی مخمل سیاه سوار کردیم.

They mounted a few night attacks.

آنها دست به چند حمله‌ی شبانه زدند.

Mounting costs

هزینه‌های فزاینده

Our profits are mounting.

سود ما در حال افزایش است.

Unemployment has mounted considerably.

بیکاری به طور قابل ملاحظه‌ای زیاد شده است.

Slowly, he mounted up the steps.

به آهستگی از پله ها بالا رفت.

His soul mounted to heaven.

روحش به آسمان صعود کرد.

A bird mounting from the sea.

پرنده‌ای که از دریا به بالا می‌رود.

Amoghli's donkey wouldn't let anyone ride him.

الاغ عمو قلی نمی‌گذاشت هیچکس سوارش شود.

He mounted his bicycle and rode down the hill.

سوار دوچرخه‌اش شد و از سرازیری پایین رفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>