Impious
[ɪmˈpaɪəs - ˈɪmpiəs]Adjective
showing a lack of respect for God and religion
ناپارسا، ناپرهیزکار، بیتقوا، لامذهب، کفرآمیز، شیطانی، بیحرمت، بیحیا، ناسپاس (کسی که نسبت به والدین بیحرمتی کند)
Synonyms
undutiful
Examples
He blamed himself for having impious thoughts.
او خود را به خاطر داشتن افکار شیطانی سرزنش می کرد.
Your calumny against the great is impious.
تهمت زدن شما به بزرگان بی حرمتی است.
It was considered impious to play games with dice on a Sunday.
انجام بازی با تاس در روز یکشنبه کفرآمیز و بی حرمتی تلقی می شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.