دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Plaintiff

  [ˈpleɪntɪf]

Noun

​a person who makes a formal complaint against somebody in court

(حقوق) خواهان، شاکی، مدعی، دادخواه

Synonyms

accuser, claimant, complainant

Examples

The court upheld the plaintiff’s claim for damages.

دادگاه ادعای شاکی را برای جبران خسارت تایید کرد.

The plaintiff must prove that the defendant was negligent.

شاکی باید ثابت کند که متهم سهل انگاری کرده است.

The plaintiff claimed that the correct procedures had not been followed.

شاکی مدعی شد که روال صحیح رعایت نشده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>