Rift
[rɪft]Noun
a serious break in the relationship between people or organizations
(در روابط دوستانه) اختلاف، جدایی، دو دستگی، نفاق، تفرقه
a large break or opening in the ground, rocks or clouds
(زمین شناسی) گسل، شکاف، بریدگی، چاک، ترک
Synonyms
breach, difference, division, split, separation, falling out, disagreement, quarrel, alienation, schism, estrangement
Examples
A rift in the ice covering the lake
یک ترک بریخ روی دریاچه
The Fin spring gushes from a rift in a huge rock.
چشمهی فین (در کاشان) از یک شکاف در یک صخرهی عظیم بیرون میجوشد.
I tried to heal the rift between those two brothers.
کوشیدم که اختلاف میان آن دو برادر را فیصله بدهم.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.