Ruminate
[ˈruːmɪneɪt]Verb
to think deeply about something
ژرف اندیشی کردن، تعمق کردن، تفکر کردن
to chew again or over and over.
نشخوار کردن
Synonyms
ponder, think, consider, reflect, contemplate, deliberate, muse, brood, meditate, mull over things, chew over things, cogitate, rack your brains, turn over in your mind
Examples
Camels ruminate.
شتر نشخوار میکند.
They were waiting for an answer but he needed more time to ruminate on the matter.
آنها منتظر پاسخ بودند اما او به زمان بیشتری نیاز داشت تا در مورد موضوع فکر کند.
She ruminated for weeks about whether to tell him or not.
او هفته ها درباره اینکه به او بگوید یا نگوید اندیشید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.