دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Livid

  [ˈlɪvɪd]

Adjective

extremely angry

(عامیانه - در اثر خشم و غیره) رنگ برنگ، خشمگین

dark blue-grey in color

(پوست بدن) کبود (در اثر ضربه و غیره)، (رنگ) سربی، آبی مایل به خاکستری

Synonyms

angry, cross, furious, outraged, mad, boiling, fuming, choked, infuriated, incensed, enraged, exasperated, indignant, pissed off, incandescent, hot under the collar, fit to be tied, beside yourself, as black as thunder, purple, bruised, black-and-blue, contused

Antonyms

happy, pleased, delighted, content, forgiving, enchanted, overjoyed, blissful, assuaged, mollified

Examples

She was livid with anger.

از شدت خشم رنگ به‌رنگ شد.

A livid bruise

یک کبودی سربی رنگ

Dad will be livid when he finds out.

بابا وقتی بفهمه خیلی عصبانی و خشمگین میشه.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>