دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Dormant

  [ˈdɔːrmənt]

Adjective

​not active or growing now but able to become active or to grow in the future

تعطیل، ناکنش‌ور، غیرفعال، (به ویژه در مورد آتش‌فشان و گیاه و بیماری) خفته، خاموش، در کمون، نهفته

undisclosed; unasserted

(مجازی) پنهان

lying asleep or as if asleep; inactive, as in sleep; torpid

خوابیده، خسبیده، در خواب، خواب

Synonyms

latent, inactive, lurking, quiescent, unrealized, unexpressed, inoperative, inactive, sleeping, inert, suspended, asleep, sluggish, slumbering, comatose, hibernating, torpid

Antonyms

active, conscious, alert, awake, aroused, awakened, wide-awake, alive and kicking, wakeful

Examples

A dormant volcano

آتشفشان خاموش (غیرفعال)

Some diseases stay dormant for a long time.

برخی بیماری‌ها مدت‌ها در کمون باقی می‌ماند.

His dormant love flared again.

عشق خفته‌اش دوباره شعله‌ور شد.

Thoughts that lie dormant for years.

اندیشه‌هایی که سال‌ها در خواب می‌ماند.

His talents were dormant up to the age of twenty, then suddenly they flowered.

تا سن بیست سالگی استعدادهای او خفته بودند و سپس ناگهان شکوفا شدند.

The teacher who interrupted his talk to denounce a dormant student.

معلمی که صحبت‌خود را قطع کرد تا دانشجوی به خواب رفته را سرزنش کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>