دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس یازدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Recent

  [ˈriːsnt]

Adjective

done, made, or occurring not long ago OR ​that happened or began only a short time ago

اخیر، تازه، پسین، بازپسین، واپسین، فرجامین، نوخیز، نوپیدا، جدید

Synonyms

not long past, just gone, occurring recently, new, modern, contemporary, up-to-date, late, young, happening, current, fresh, novel, latter, present-day, latter-day

Antonyms

old, earlier, early, former, ancient, historical, antique

Examples

At a recent meeting, the Board of Education provided the evidence we had been asking for.

در یکی‌ از جلسات اخیر، هیات مدیره آموزش و پرورش مدارکی‌ را ارائه‌ کرد که‌ مـا درخواسـت‌ کرده بودیم‌.

Bessie liked the old silent movies better than the more recent ones.

«بسی‌» فیلم‌های صامت‌ قدیمی‌ را بیشتر از فیلم های جدید دوست‌ داشت‌.

Recent studies have concluded that more people are working than ever before.

نتیجه‌ی مطالعات اخیر این‌ بود که‌ افراد نسبت‌ به‌ قبل‌ بیشتر کار می‌کنند.

His recent book

کتاب اخیر او

Her most recent poem

تازه‌ترین شعر او

One of the important events of recent years

یکی از مهمترین رویدادهای سال‌های اخیر

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>