دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پانزدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Unanimous

  [juˈnænɪməs]

Adjective

if a decision or an opinion is unanimous, it is agreed or shared by everyone in a group

به اتفاق آرا

in complete agreement OR if a group of people are unanimous, they all agree about something

در توافق‌ کامل‌، متفق‌القول، هم داستان، هم رای، هم عقیده، یکدل و یک زبان

Synonyms

agreed, united, in agreement, agreeing, at one, harmonious, like-minded, concordant, of one mind, of the same mind, in complete accord, common, concerted, solid, consistent, harmonious, undivided, congruent, concordant, unopposed

Antonyms

split, divided, differing, dissident, discordant, disunited, schismatic

Examples

The class was unanimous in wanting to eliminate study halls.

دانش‌ آموزان کلاس در خواهش‌ برای حذف سالن‌های مطالعه‌ هم‌ رأی بودند.

There has never been an election in our union which was won by a unanimous vote.

تاکنون در اتحادیه‌ی ما انتخاباتی‌ نبوده است‌ که‌ با رأیی‌ هماهنگ‌ برنده شده باشد.

The Senate, by a unanimous vote, decided to decrease taxes.

مجلس‌ سنا، با رأیی‌ هماهنگ‌، تصمیم‌ گرفت‌ که‌ مالیات ها را کاهش‌ دهد.

A unanimous vote

رای به اتفاق آرا

People were unanimous in his praise.

مردم در تعریف از او هم داستان بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>