Grateful
[ˈɡreɪtfl]Adjective
feeling gratitude, thankful OR feeling or showing thanks because somebody has done something kind for you or has done as you asked
احساس قدردانی کردن، ممنون، سپاسگزار، مدیون محبت، ممنون، متشکر، قدر شناس، هوسپاس، نمک شناس
used to make a request, especially in a letter or in a formal situation
خوشایند، میمون، سپاس آفرین، خرسند، خوشحال، مسرور، سپاسآمیز، تشکرآمیز، از روی تشکر
Synonyms
thankful, obliged, in (someone's) debt, indebted, appreciative, beholden
Antonyms
abusive, heedless, mean, rude, thankless, unappreciative, ungrateful
Examples
The majority of pupils felt grateful for Mr. Ash’s help.
اکثر دانش آموزان از کمک آقای «آش» سپاسگزار بودند.
We were grateful that the gloomy weather cleared up on Saturday.
خوشحال بودیم که هوای گرفته، روز شنبه آفتابی شد.
In his letter, Waldo told how grateful he was for the loan.
«والدو» در نامهاش نوشت که بسیار برای وام ممنون است.
I am grateful for your kindness and help.
از مهربانی و کمک شما سپاسگزارم.
Thank you for doing this. I really am so grateful.
تشکر از شما برای انجام این کار. واقعا خیلی ممنونم.
We are very grateful to all those who contributed.
ما از همه کسانی که کمک کردند بسیار سپاسگزاریم.
She said she was grateful for the support shown by the community.
او گفت که از حمایت انجمن سپاسگزار است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما