Scowl
[skaʊl]Noun
frown OR an angry look or expression
اخم، اخم و تخم، ترشرویی، تهدید، چشم زهره، نگاه تهدیدآمیز
Synonyms
glower, frown, dirty look, black look, grimace
Antonyms
grin, smile
Examples
I dread seeing my father scowl when he gets my report card.
از اخم کردن پدرم در زمان گرفتن کارنامهام میترسم.
He looked up at me with a scowl.
با اخم به من نگاه کرد.
His face was set in a permanent scowl.
صورتش همیشه با اخم و تخم بود.
Scowl
[skaʊl]Verb
look angry by lowering the eyebrows; frown OR to look at somebody/something in an angry or annoyed way
با پایین آوردن ابرو عصبانی بنظر رسیدن، عبوسی کردن، اخم کردن، ابرو درهم کشیدن، ترشرویی کردن، نگاه تهدید آمیز کردن، چشم زهره رفتن
Synonyms
glower, frown, look daggers, grimace, lour or lower
Antonyms
grin, smile
Examples
Laverne scowled at her mother when she was prohibited from going out.
وقتی «لاورن» از رفتن به بیرون منع شد، به مادرش اخم کرد.
Because of a defect in her vision, it always appeared that Polly was scowling.
«پلی» به خاطر نقص بیناییاش، همیشه به نظر میرسید که اخم کرده است.
When the stepmother saw him she scowled.
زن بابا تا او را دید اخم کرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما