دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و چهار ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Precede

  [prɪˈsiːd]

Verb

to happen before something or come before something/somebody in order

(از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم بودن، جلوتر واقع شدن، اسبق بودن، پیشتر بودن

to do or say something to introduce something else

مقدمتا ذکر کردن، ابتدا معرفی کردن

Synonyms

go before, introduce, herald, pave the way for, usher in, antedate, antecede, forerun, go ahead of, lead, head, take precedence, preface, introduce, launch, prefix

Examples

Lyndon Johnson preceded Richard Nixon as President.

«لیندون جانسون» در مقام ریاست‌ جمهوری قبل‌ از «ریچارد نیکسون» قرار داشت‌.

In a gallant gesture, Ronnie allowed Amanda’s name to precede his in the program listing.

«رونی‌» با حالت‌ دلیرانه‌ای که‌ به‌ خود گرفته‌ بود، اجازه داد تا در فهرست‌ برنامه‌، اسم‌ «اماندا» قبل‌ از اسم‌ او قرارگیرد.

A prominent speaker preceded the ceremony of the granting of the diplomas.

سخنران برجسته‌ای پیش‌ از مراسم‌ اعطاء مدارک تحصیلی‌، نطقی‌ ایراد کرد.

He precedes me in rank.

او از نظر رتبه بر من ارشدیت دارد.

During the days preceding his death

طی روزهای پیش از مرگ او

Peace was preceded by long negotiations.

پس از مذاکرات طولانی صلح شد.

She preceded her speech with thanks to the host.

قبل از نطقش از میزبان تشکر کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>