Abide
[əˈbaɪd]Verb
to dislike somebody/something so much that you hate having to be with or deal with them
تحمل کردن، تاب آوردن، پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، پایدار ماندن
to stay or live in a place
اقامت کردن، ماندن، چشم به راه چیزی بودن، ماندن، به سر بردن
Synonyms
tolerate, suffer, accept, bear, endure, brook, hack, put up with, take, stand, stomach, thole, last, continue, remain, survive, carry on, endure, persist, keep on
Examples
The team decided unanimously to abide by the captain’s ruling.
اعضاء تیم، متفق القول به این نتیجه رسیدند که به رأی کاپیتان وفادار بمانند.
Senator Ervin abided by his promise not to allow demonstrations in the committee room.
سناتور «اروین» به قول خود مبنی بر این که اجازه ندهد تظاهرات در اتاق کمیته برگزار شود، پایبند ماند.
My mother cannot abide dirt and vermin.
مادرم نمیتواند کثیفی و حیوانات موذی را تحمل کند.
I could not abide her any more.
دیگر نمیتوانستم او را تحمل کنم.
We shall abide till the battle is won.
تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.
That memory will abide in my mind forever.
آن خاطره همیشه در ذهنم خواهد ماند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما