دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Unearth

  [ʌnˈɜːrθ]

Verb

to find something in the ground by digging

(از زیر خاک) درآوردن، حفاری کردن

to find or discover something by chance or after searching for it

آشکار کردن، افشا کردن، آفتابی کردن، برملا کردن

Synonyms

discover, find, reveal, expose, turn up, uncover, bring to light, ferret out, root up, dig up, excavate, exhume, dredge up, disinter

Examples

The digging of the scientists unearthed a buried city.

حفاری دانشمندان، شهر مدفون شده ای را از زیر خاک بیرون کشید.

A plot to defraud the investors was unearthed by the F.B.I.

توطئه‌ی کلاهبرداری از سرمایه‌ گذاران توسط‌ «اِف بی‌ آی» کشف‌ شد.

The museum exhibited the vase which had been unearthed in Greece.

موزه، گلدانی‌ را که‌ در یونان از زیر خاک بیرون آورده شده بود به‌ نمایش‌ گذاشت‌.

To unearth a plot

توطئه‌ای را افشا کردن

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>