دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Abide

  [əˈbaɪd]

Verb

to dislike somebody/something so much that you hate having to be with or deal with them

تحمل کردن، تاب آوردن، پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، پایدار ماندن

to stay or live in a place

اقامت کردن، ماندن، چشم به راه چیزی بودن، ماندن، به سر بردن

Synonyms

tolerate, suffer, accept, bear, endure, brook, hack, put up with, take, stand, stomach, thole, last, continue, remain, survive, carry on, endure, persist, keep on

Examples

The team decided unanimously to abide by the captain’s ruling.

اعضاء تیم‌، متفق‌ القول به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ به‌ رأی کاپیتان وفادار بمانند.

Senator Ervin abided by his promise not to allow demonstrations in the committee room.

سناتور «اروین‌» به‌ قول خود مبنی‌ بر این‌ که‌ اجازه ندهد تظاهرات در اتاق کمیته‌ برگزار شود، پایبند ماند.

My mother cannot abide dirt and vermin.

مادرم نمی‌تواند کثیفی‌ و حیوانات موذی را تحمل‌ کند.

I could not abide her any more.

دیگر نمی‌توانستم او را تحمل کنم.

We shall abide till the battle is won.

تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.

That memory will abide in my mind forever.

آن خاطره همیشه در ذهنم خواهد ماند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>