Abound
[əˈbaʊnd]Verb
to exist in great numbers or quantities
وافر بودن، فراوان بودن، وفور داشتن
Synonyms
be plentiful, thrive, flourish, be numerous, proliferate, be abundant ,be thick on the ground, superabound
Examples
Abounding confidence
اطمینان زیاد
Wild animals abound in Africa
در افریقا حیوان وحشی فراوان است.
Fruits abound in Esfahan
در اصفهان میوه فراوان است.
Stories about his travels abound.
داستان های مربوط به سفرهای او فراوان است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.