دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Accost

  [əˈkɔːst]

Verb

to go up to somebody and speak to them, especially in a way that is rude or frightening

به کسی نزدیک شدن، سرصحبت را با کسی باز کردن، مواجه شدن، در کنار چیزی واقع شدن، سر راه کسی سبز شدن، موی دماغ شدن، (به طمع چیزی) اول به کسی سلام کردن

Synonyms

confront, challenge, address, stop, approach, oppose, halt, greet, hail, solicit, buttonhole

Examples

In the street he was accosted by two salesmen.

دو نفر فروشنده در خیابان مزاحمش شدند.

She was accosted in the street by a complete stranger.

او در خیابان با یک فرد کاملا غریبه مواجه شد.

He was accosted by four youths and forced to give them all his money.

چهار جوان به او نزدیک شدند و او مجبور شد تمام پول خود را به آنها بدهد.

I'm usually accosted by beggars and drunks as I walk to the station.

وقتی به سمت ایستگاه می روم معمولاً با گداها و مست ها مواجه می شوم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>