دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Adamant

  [ˈædəmənt]

Adjective

determined not to change your mind or to be persuaded about something

سمج، پایدار، مقاوم، تسلیم‌ناپذیر، مصر

Synonyms

determined, insistent, intransigent, resolute, rigid, stubborn, uncompromising, firm, immovable, pat, set, stiff, fixed, hanging tough, hang-tough, hard-nosed, inexorable, tough, adamantine, flinty, impenetrable, indestructible, rock-hard

Antonyms

flexible, irresolute, lenient, weak, willing, yielding, indefinite, movable, moving, soft, unfixed, pliant, submissive, supple

Examples

I am adamant about it.

من در مورد آن سمج هستم.

Sue was adamant about that job in Australia.

سو در مورد آن شغل در استرالیا مصر بود.

We told him not to resign, but he remained adamant.

به او گفتیم استعفا ندهد ولی سماجت نشان داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>