دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Advocate

  [ˈædvəkeɪt]

Verb

to support something publicly

هواداری کردن، جانبداری کردن، طرفداری کردن

Synonyms

recommend, support, champion, encourage, propose, favour, defend, promote, urge, advise, justify, endorse, campaign for, prescribe, speak for, uphold, press for, argue for, commend, plead for, espouse, countenance, hold a brief for

Antonyms

oppose, resist, contradict, take issue with, speak against, take a stand against

Examples

He advocated freeing the slaves.

او خواهان آزاد کردن بردگان بود.

The group does not advocate the use of violence.

این گروه از استفاده از خشونت حمایت نمی کند.

Heart specialists strongly advocate low-cholesterol diets.

متخصصان قلب به شدت از رژیم های کم کلسترول حمایت می کنند.

These policies have been widely advocated.

این سیاست ها به طور گسترده مورد حمایت قرار گرفته است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>