Ambush
[ˈæmbʊʃ]Noun
a trap in which soldiers or other enemies hide to make a surprise attack OR the act of hiding and waiting for somebody and then making a surprise attack on them
دامی که در آن سربازان یا دشمنان دیگر مخفی میشوند تا غافلگیرانه حمله کنند، حمله از کمینگاه، کمینتک، کمین
Synonyms
trap, snare, attack, lure, waylaying, ambuscade
Examples
The ambush became a tragedy for those who attempted it because they were all killed.
کمین گاه برای افرادی که زحمت آنرا کشیدند یک تراژدی شد زیرا تمام آنها کشته شدند.
General Taylor raved about the ingenious ambush he planned.
«ژنرال تیلور» کمین مبتکرانهای را که طرح ریزی کرده بود، تحسین کرد.
The troops lay in ambush in the dense woods all through the night.
سربازان تمام طول شب در جنگل انبوه کمین کردند.
The enemy was waiting in an ambush behind the trees.
دشمن در پشت درختان کمین کرده بود.
The battalion got caught in an ambush sprung from behind.
گردان از عقب مورد حمله از کمینگاه قرار گرفت.
Ambush
[ˈæmbʊʃ]Verb
to make a surprise attack on somebody/something from a hidden position
کمین کردن، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، از کمینگاه حمله کردن، تک غافلگیرانه زدن
Synonyms
ambuscade, bushwhack, surprise, waylay
Examples
They ambushed us.
آنها از کمینگاه به ما حمله کردند.
She was ambushed by reporters.
او در کمین خبرنگاران قرار گرفت.
The guerrillas ambushed them near the bridge.
چریک ها نزدیک پل به آنها کمین کردند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما