دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Anomaly

  [əˈnɑːməli]

Noun

a thing, situation, etc. that is different from what is normal or expected

ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان‌گریزی، ناهنجاری، چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار

Synonyms

irregularity, departure, exception, abnormality, rarity, inconsistency, deviation, eccentricity, oddity, aberration, peculiarity, incongruity

Examples

We must correct those injustices and anomalies.

باید آن بی عدالتی‌ها و ناهنجاری‌ها را اصلاح کنیم.

"Pohnpei" is an anomaly - it's a Pacific island without a beach.

"پونپی" یک ناهنجاری است - آن یک جزیره بدون ساحل در اقیانوس آرام است.

The fact that our family did not own a car was an anomaly in the context of the neighborhood we lived in.

در محله ای که در آن زندگی می کردیم ما تنها خانواده ای بودیم که ماشین نداشت و این موضوع چندان متعارف نبود. (خلاف قاعده بود)

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>