دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Appalled

  [əˈpɔːld]

Adjective

​feeling or showing horror at something unpleasant or wrong

رنگ از رو پریده، ترسیده، وحشت زده، مات و مبهوت، بسیار شوک زده و ناراحت، بهت زده، شوکه شدن از دیدن چیزی ناخوشایند

Synonyms

horrified, shocked, stunned, alarmed, frightened, scared, terrified, outraged, dismayed, daunted, astounded, unnerved, disquieted, petrified, disheartened

Examples

An appalled expression/silence

یک بیان/سکوت وحشت زده

We watched appalled as the child ran in front of the car.

ما مات و مبهوت نگاه كرديم كه بچه جلوی ماشين دويد.

They were appalled at the waste of recyclable material.

آنها از هدر رفتن مواد قابل بازیافت بسیار شوکه شده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>