دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Appoint

  [əˈpɔɪnt]

Verb

to choose somebody for a job or position of responsibility

برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن، منصوب کردن یا شدن، گماشتن

to arrange or decide on a time or place for doing something

تعیین کردن، معین کردن، وعده کردن

Synonyms

assign, name, choose, commission, select, elect, install, delegate, nominate, decide, set, choose, establish, determine, settle, fix, arrange, specify, designate, allot

Antonyms

fire, dismiss, sack, discharge, give the sack, give someone his or her P45, cancel

Examples

The library was appointed as the best place for the urgent meeting.

کتابخانه‌ به‌ عنوان بهترین‌ مکان برای جلسه‌ی اضطراری تعیین‌ شد.

Though Mr. Thompson was appointed to a high position, he did not neglect his old friends.

با اینکه‌ آقای «تامپسون» برای موقعیت‌ مهمی‌ منصوب شد، اما دوستان قدیمی‌اش را نادیده نگرفت‌.

The occupant of the well-appointed guest room considered himself quite fortunate.

ساکن‌ مهمانخانه‌ مجهز، خودش را کاملاً خوشبخت‌ قلمداد می‌کرد.

He was appointed chairman

او به ریاست گزیده شد.

Who appointed you to this job?

چه کسی شما را به این کار گماشت؟

To appoint a time for the meeting

برای گردهمایی تعیین وقت کردن

We gathered at the appointed place.

در محل موعود دور هم گرد آمدیم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>