دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس ششم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Approach

  [əˈprəʊtʃ]

Noun

a way of dealing with somebody/something; a way of doing or thinking about something such as a problem or a task

وسیله‌ی دستیابی، روش (حصول)

movement nearer to somebody/something in distance or time

نزدیک شدگی، نزدیکی

the act of speaking to somebody about something, especially when making an offer or a request

پیشنهاد، درخواست، مراجعه، توجه (به جنس مقابل)

a path, road, etc. that leads to a place

دسترسی، راه دخول، ورود، دستیابی، رسش، رهیافت، رویکرد، روش، راه، شیوه

the part of an aircraft’s flight immediately before landing

(هواپیمایی - به منظور نشستن یا حمله) به حالت ویژه درآوردن هواپیما، نقطه‌ی شروع تقرب هواپیما

a thing that is like something else that is mentioned

شبیه بودن، قرابت، تقرب

Synonyms

coming, convergence, imminence, nearness, attack, course, line, modus operandi, plan, procedure, tack, technique, advance, overture

Examples

We must take a new approach to the problem.

ما باید از راه دیگری به مسئله رسیدگی کنیم.

The approach of spring

نزدیک شدن بهار

Fatemeh rejected all his approaches.

فاطمه همه‌ی پیشنهادات (منظوردار) او را رد کرد.

The snow had closed all the approaches to the village.

برف کلیه‌ی راه‌های دسترسی به دهکده را مسدود کرده بود.

Approach route

مسیر نزدیک شدن به باند فرودگاه

Approach formation

نحوه‌ی نزدیک شدن به باند فرودگاه و یا دشمن

This room is the nearest approach to a hospital in the village of Fashin.

در دهکده‌ی فشین این اتاق از همه بیشتر به یک بیمارستان شباهت دارد.

Approach

  [əˈprəʊtʃ]

Verb

to come near to somebody/something in distance or time

نزدیک کردن یا شدن به

to speak to somebody about something, especially to ask them for something or to offer to do something

پیشنهاد کردن، درخواست کردن، (به منظور بلند کردن جنس مخالف) بذل توجه کردن، مراجعه کردن

Synonyms

move towards, come to, reach, near, advance, catch up, meet, come close, gain on, converge on, come near, push forward, draw near, creep up on

Antonyms

avoid, depart, go, leave, miss, decrease, retreat, retrogress, stop

Examples

The lawyers in the Simpson trial were often asked to approach the bench.

بارها از وکلای محاکمه‌ «سیمپسون» تقاضا شد به‌ جایگاه نزدیک‌ شوند.

Her beau kissed Sylvia when he approached her.

معشوقه‌ی «سیلویا» وقتی‌ نزدیک‌ شد او را بوسید.

Ben approached the burden of getting a job with a new spirit.

«بن‌» با روحیه‌ جدیدی بار یافتن‌ شغل‌ را پذیرفت‌.

Please approach the desk.

لطفا جلوی میز بیایید.

The time of departure is approaching.

هنگام عزیمت نزدیک می‌شود.

We were approaching Nassrabad when it started to rain.

داشتیم به نصرآباد نزدیک می‌شدیم که باران گرفت.

Ahmad approached five people but none of them agreed to help.

احمد به پنج نفر مراجعه کرد ولی هیچکدام حاضر به کمک نشدند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>