دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Arbitrary

  [ˈɑːrbɪtreri]

Adjective

(of an action, a decision, a rule, etc.) not seeming to be based on a reason, system or plan and sometimes seeming unfair

برپایه‌ی داوری و ترجیح فردی (نه بر پایه‌ی مقررات و قوانین و قراردادها)، دلبخواه، اختیاری، میلی

using power without limits and without considering other people

بوالهوسانه، الکی، همین جوری، دیمی، شکمی، بختکی، من‌درآوردی

Synonyms

random, chance, optional, subjective, unreasonable, inconsistent, erratic, discretionary, personal, fanciful, willful, whimsical, capricious, dictatorial, absolute, unlimited, uncontrolled, autocratic, dogmatic, imperious, domineering, unrestrained, overbearing, tyrannical, summary, magisterial, despotic, high-handed, peremptory, tyrannous

Examples

Arbitrary constant

(ریاضی) ثابت دلخواه

Arbitrary function

نشان اختیاری ، علامت متغیر

Arbitrary number

(ریاضی) عدد اختیاری

Arbitrary judgment

داوری فردی

Arbitrary decision

تصمیم نظری و فردی

An arbitrary symbol

سمبل (نماد) من‌درآوردی

He gave arbitrary orders.

او دستورهای الکی می‌داد.

He hired and fired employees arbitrarily.

او به دلخواه خودش کارمند استخدام و اخراج می‌کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>