دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Asinine

  [ˈæsɪnaɪn]

Adjective

stupid or silly

احمق، نابخرد، بی‌شعور، وابسته به خر، الاغ مانند، احمقانه، نابخردانه

Synonyms

stupid, silly, foolish, daft, senseless, goofy, idiotic, inane, fatuous, moronic, imbecile, gormless, brainless, imbecilic, braindead, dumb-ass, dead from the neck up, thickheaded, dunderheaded, half-witted, thick-witted

Antonyms

bright, sharp, smart, wise, clever, intelligent, sensible, sage, sane, brainy, quick-witted

Examples

What an asinine thought!

چه فکر احمقانه‌ای!

What an asinine thing to say!

چه حرف احمقانه ای!

You should ignore that fool and his asinine remarks.

شما باید از آن احمق و سخنان احمقانه او چشم پوشی کنید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>