دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پنجم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Assemble

  [əˈsembl]

Verb

to come together as a group; to bring people or things together as a group

گردآوردن، گردهم آوردن، فراهم آوردن، گروه کردن، جلسه تشکیل دادن، همنشست کردن، چپیره شدن

to fit together all the separate parts of something, for example a piece of furniture

(ماشین آلات) سوار کردن، جورکردن (اجزای چیزی)

Synonyms

gather, meet, collect, rally, flock, accumulate, come together, muster, convene, congregate, foregather, bring together, summon, round up, marshal, come together, convene, amass, call together, convoke, put together, make, join, set up, manufacture, build up, connect, construct, erect, piece together, fabricate, fit together

Antonyms

dismiss, break up, distribute, scatter, disperse, adjourn, disband, divide, take apart, disassemble

Examples

The rioters assembled outside the White House.

شورشیان، بیرون کاخ سفید اجتماع کردند.

I am going to assemble a model of a spacecraft.

می‌خواهم‌ ماکت‌ یک‌ سفینه‌ فضایی‌ را مونتاژ کنم‌.

All the people who had assembled for the picnic vanished when the rain began to fall.

تمام افرادی که‌ براي پیک‌ نیک‌ جمع‌ شده بودند، با شروع باران ناپدید شدند.

They assemble three times a year.

آنها سالی سه بار همنشست (جلسه) می‌کنند.

Wait until all the guests are assembled.

صبرکن تا همه‌ی مهمانان جمع شوند (بیایند).

All the deputies were assembled in the hall.

همه‌ی نمایندگان در سالن جمع شده بودند.

Engineers assembled the parts of the engine.

مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>