دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Assiduous

  [əˈsɪdʒuəs]

Adjective

working very hard and taking great care that everything is done as well as it can be

دقیق و هشیار، ساعی، سخت کوش، کوشا، با پشتکار، از خود گذشته

Synonyms

diligent, constant, steady, hard-working, persistent, attentive, persevering, laborious, industrious, indefatigable, studious, unflagging, untiring, swotty, sedulous, unwearied

Antonyms

lazy, slack, idle, careless, lax, negligent, indolent, inattentive

Examples

An assiduous student

شاگرد ساعی

She was assiduous in her duties.

او در انجام وظایف خود سختگیر بود.

Their assiduous efforts and attention to detail

تلاش و دقت آنها به جزئیات

One of the most assiduous members of the team.

یکی از سخت کوش ترین اعضای تیم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>